جدول جو
جدول جو

معنی پناه بردن - جستجوی لغت در جدول جو

پناه بردن
پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
پناه بردن
(وَ صَ)
پناهیدن. اندخسیدن. ملتجی شدن. در حمایت کسی درآمدن. زنهار خواستن. التجاء. عوذ. عیاذ. اعاذه. استعاذه. تعوّذ. معاذ. معاذّه. ضبی. ضبو. لوذ. اهداف. (منتهی الارب). ارز:
چو بردم به دادار گیهان پناه
بدل شادمان گشتم از تاج و گاه.
فردوسی.
پس پناه برد امیرالمؤمنین دنبال این حادثۀ الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت بر آنچه خدا آن را از او خواسته است. (تاریخ بیهقی ص 310). زنان و اثقال را در حصنی محکم بنشان و خویشتن پناه به ملک الروم بر. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 100).
پناه می برم از جهل عالمی بخدای
که عالمست و بمقدار خویشتن جاهل.
سعدی.
بحسن عارض و قد تو برده اند پناه
بهشت و طوبی، طوبی لهم و حسن مآب.
حافظ.
لطاء لطواً، پناه بردبه سنگ یا به غار. لحج الیه، پناه برد به وی. کرز الیه، پناه برد به او. (منتهی الارب). عوک و معاک، پناه بردن بکسی. (منتهی الارب). و با فعل جستن و گرفتن نیز صرف شود.
- ، پناه می برم بخدا! معاذ اﷲ. اعوذ باﷲ. پناه می بریم بخدا. نعوذ باﷲ
لغت نامه دهخدا
پناه بردن
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پناه بردن
لجأ
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به عربی
پناه بردن
Resort
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پناه بردن
recourir
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پناه بردن
recurrir
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پناه بردن
прибегать
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به روسی
پناه بردن
zurückgreifen
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پناه بردن
звертатися
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پناه بردن
uciekać się do
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پناه بردن
求助
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به چینی
پناه بردن
recorrer
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پناه بردن
ricorrere
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پناه بردن
พึ่งพา
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پناه بردن
mengandalkan
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پناه بردن
پناہ لینا
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به اردو
پناه بردن
আশ্রয় নেওয়া
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پناه بردن
kutafuta msaada
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پناه بردن
başvurmak
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پناه بردن
의지하다
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به کره ای
پناه بردن
toevlucht nemen
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به هلندی
پناه بردن
לפנות
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به عبری
پناه بردن
सहारा लेना
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به هندی
پناه بردن
頼る
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
پناهنده شدن، پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
پناه بردن. زنهار خواستن. التجاء. در حمایت کسی یا چیزی درآمدن:
چو کردم به دارای گیتی پناه
بدل شادمان گشتم از تاج وگاه.
فردوسی.
بکوشید و کردار مردان کنید
پناه از بلاها به یزدان کنید.
فردوسی.
آسمان سرگشته کی ماندی اگر
باثبات دولتت کردی پناه.
انوری.
عاجزی بود کرد با تو پناه
از بد روزگار بدگوهر.
انوری.
، پناه دادن:
دین و دنیا را تو کردستی پناه از اضطراب
ملک و دولت را تودادستی امان از اضطراب.
امیر معزی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
پناهیدن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
در پناه کسی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه بردی
تصویر پنبه بردی
لوئی پنبه بردی قنصف
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن، گریزانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن، خاموش کردن، دفع و محو کردن، منکر شدن، عاجز گردیدن، عاجز گردانیدن، نرم ساختن، نومید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه بردن
تصویر خانه بردن
غارت کردن، دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام بردن
تصویر پیام بردن
رساندن پیغام (کتبی یا شفاهی) ادا رسالت کردن پیام رساندن
فرهنگ لغت هوشیار